جدول جو
جدول جو

معنی لعبت ساز - جستجوی لغت در جدول جو

لعبت ساز
عروسک ساز، بت ساز، بتگر
تصویری از لعبت ساز
تصویر لعبت ساز
فرهنگ فارسی عمید
لعبت ساز
(خاصْ صی یَ)
لعبت گر
لغت نامه دهخدا
لعبت ساز
اروسک ساز، آدمک ساز، بتساز بتگر آنکه عروسک سازد، آنکه خیمه شب بازی را راه اندازد، بت ساز بتگر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لعبت باز
تصویر لعبت باز
آنکه خیمه شب بازی کند، عروسک باز، کنایه از شعبده باز، حقه باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لغت ساز
تصویر لغت ساز
آنکه لغت بسازد، آنکه لغت وضع کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعبت بازی
تصویر لعبت بازی
عروسک بازی، خیمه شب بازی، برای مثال چو در بازی شدند آن لعبتان باز / زمانه کرد لعبت بازی آغاز (نظامی۲ - ۱۳۶)، کنایه از شعبده بازی، حقه بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حَ طَ لَ)
لابه گر:
به ره پیش مهراج باز آمدند
به پوزش همه لابه ساز آمدند.
اسدی (گرشاسبنامه)
لغت نامه دهخدا
(خاصْ صَ/ صِ پَ)
عروسک باز. بازیگر. عامل خیمه شب بازی. صاحب آنندراج گوید: مرادف شب باز عموماً و بعضی گویند به گیتی های (؟) که امردان را به شکل زنان برآورده رقصانند خصوصاً و الاول هو الاصح:
ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتی، نه از روی مجاز.
خیام.
مجمره گردان شمال، مروحه زن شاخ بید
لعبت باز آسمان، زوبین افکن شهاب.
خاقانی.
بازگشتند لعبتان از ناز
خیره گشته ز چرخ لعبت باز.
نظامی.
رخ چون لعبتش دردلنوازی
به لعبت باز خود میکرد بازی.
نظامی.
دو لعبت باز را بی پرده کردند
ره سرمه به میل آزرده کردند.
نظامی.
لعبت بازی پس این پرده هست
گرنه بر او اینهمه لعبت که بست ؟
نظامی.
در اندیشه که لعبت باز گردون
چه بازی آردش زآن پرده بیرون.
نظامی.
دگر ره چرخ لعبت باز دستی
به بازی برد با لعبت پرستی.
نظامی.
بازی آموز لعبتان طراز
از پس پرده گشت لعبت باز.
نظامی.
لعبتان آمدند عشرت ساز
آسمان بازگشت لعبت باز.
نظامی.
چو لعبت باز شب پنهان کند راز
من اندر پرده چون لعبت شوم باز.
نظامی.
شش هزار اوستاد دستان ساز
مطرب و پای کوب و لعبت باز.
نظامی.
هر شب ز عشق روی تو
این چشم لعبت بازمن
در خون نشیند تا کند
چون روز روشن راز من.
اوحدی.
همچو لعبت به تار لعبت باز
خلق در پیچ و تاب رشتۀ اوست.
حکیم حاذق گیلانی (از آنندراج).
مشو حیران لعبتهای صورت خانه گردون
به لعبت باز بنگر کز پس چادر کند بازی.
بیدل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لُ بَ)
عمل لعبت باز. خیمه شب بازی. عروسک بازی. بازیگری:
چو در بازی شدند آن لعبتان باز
زمانه کرد لعبت بازی آغاز.
نظامی.
جهان ناگه شبیخون سازیی کرد
پس آن پرده لعبت بازیی کرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
سازندۀ لغت. وضعکننده لغت:
لغت ساز قاموس خوانندگی است
شفادان علم نوازندگی است.
ملاطغرا (در تعریف قوال، از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لعبت باز
تصویر لعبت باز
عروسک باز، بازیگر، عامل خیمه شب بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تضرع کننده زاری کننده: بره پیش مهراج باز آمدند بپوزش همه لابه ساز آمدند. (گرشا. لغ)، درخواست کننده، متملق چاپلوس، فریبنده مکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعبت باغ
تصویر لعبت باغ
نگار باغ گل
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل لعبت باز. عروسک بازی، خیمه شب بازی: چو در بازی شدند آن لعبتان باز زمانه کرد لعبت بازی آغاز. (نظامی لغ)، حقه بازی شعبده
فرهنگ لغت هوشیار
واژه ساز آنکه لغت وضع کند: لغت ساز قاموس خوانندگی است شفادان علم نوازندگی است. (ملاطغرا آنند لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعبت باز
تصویر لعبت باز
((لُ بَ))
بازیگر، عروسک باز
فرهنگ فارسی معین
بازیگر، عروسک باز، خقه باز، شعبده باز، شعبده گر، مشعبد، نیرنگ باز
فرهنگ واژه مترادف متضاد